رمان up and down بالا و پایین

VmK-v-mochi-kooki · 13:48 1401/11/07

#پارت_2 

کیف رو روی صندلیش پرت کرد و خودشو هم روی تختش پرت کرد و 
سرشو توی بالشت فرو برد.
با شنیدن صدای در متوجه شد که مادرش پشت دره چون هیچ کس دیگه 
ای وجود نداشت که باهاش همخونه باشه.
با صدای بغض دار و آرومش گفت:»بیا داخل مامان«
در باز شد و مادرش، جهوا )Jaehwa )وارد اتاق شد. با خوشحالی به طرف 
پسرش رفت تا خبر خوب رو بهش بده اما با دیدن چشمای خیسش لبخندش 
محو شد و کنارش نشست و نگران پرسید:»جیمین چی شده؟«
پسر با چشمای غمگینش به مادرش نگاه کرد و جواب داد:»مثل همیشه... 
چه مشکلی میتونه غیر از امگا بودنم باشه؟«
زن آهی کشید و موهای قهوه ایی که به تازگی به این رنگ در اومده بود 
رو نوازش کرد و گفت:»ولی این چیزی نیس که تو انتخابش کرده باشی 
پس بخاطرش اشک نریز«
جیمین لبخند تلخی زد و گفت:»تو زنی... واست عادیه اما من نه«