رمان up and down بالا و پایین

VmK-v-mochi-kooki · 22:13 1401/11/17

#پارت_5

مادرش خواست چیزی بگه که جیمین سریع گفت:»مامان میدونم بابا خیلی 
اذیتت کرد و قلبتو شکوند.. با این حال تو بعد از مرگش گریه کردی... 
ببخش اینو میگم تو بعد از مرگ بابا خیلی احساسی و ساده شدی. اگه اون 
آلفا ازت فقط به عنوان مهره یا سکس پارتنرش استفاده کرد چی؟ تو قلبت 
ضعیفه دوست ندارم اتفاقی واست بیوفته«
جیهوا سرشو پایین انداخت و با گاز گرفتن لبش و صدای آرومی 
گفت:»راستشو بخوای ازش خوشم اومده«
چشمای جیمین با شنیدن این جمله درشت شد و پرسید:»چی؟«
_نه برای پول... از خودش خوشم اومد اون خیلی جنتلمنه و خوش اخالقه و 
از همه مهم تر مهربونه برعکس آلفا های دیگه... میدونی یه چیزی توی قلبم 
لرزید وقتی دیدمش... اما اگه تو راضی نیستی اشکالی نداره جواب رد بهش 
میدم
با دیدن چهره مادرش که خواستن ازش میبارید آهی کشید و گفت:»اگه 
دوستش داری قبولش کن ولی قبلش باید من ببینمش«
_ولی تو چی؟
_مامان وقتی یه چیزی میخوای خب برو دنبالش... با من فقط در موردش 
مشورت کن. نه اینکه بخاطر من از دستش بدی