شوگر ددی
#پارت_1
بالاخره تموم شد. اونا قدرمو ندونستن ولی مطمئنم مث چی پشیمون میشن که قبولم نکردن. آها شما که نمیدونید چیشده بریم از اول تعریف کنیم.
من کیم سوها(سوآ) هستم پدرم کره ای و مادرم آمریکاییه
15 سالمه.ادعای بی نقص بودن ندارم ولی قیافه و هیکلمم خوبه. همه چی از سه سال پیش یعنی 12 سالگیم شروع شد.
سه سال پیش...
سوها:من استرس دارم نمیتونم ببینم تو نگاه کن
میا:یعنی خاک تو سرت کنن اینم استرس داره؟ حالا قبول نشی چی میشه؟
سوها: زر نزن میا. کارتو بکن.
میا:حرص نخور شیرت میخشکه
سوها:(با حرص) میاااا
میا:باشه باو منو بگو خواستم استرسشو کم کنم بیا
به صفحه لبتاب نگاه کردم چند ثانیه بعد سایت باز شد.
میا شروع کرد به خوندن و یهو پرید بغلم ولی من خشکم زد.
میا: هوی کجایی تو؟ الووو
سوها: هان
میا: میگم کجایی؟
سوها: تو آسمونا وایییییی واقعنی قبول شدم؟؟؟؟
میا: آره
سوها: جیغغغغغغغغ وای خدا بدو بریم به مامانم اینا بگیم
سریع دستشو کشیدم رفتیم تا به مامانو بابام که تو سالن نشسته بودن بگیم که قبول شدم.
سوها:مامان مامان مامان
میا: خاله خاله خاله
مامانم: چیشده اتفاقی افتاده؟
بابا: کسی چیزیش شده؟
یه نگاه به میا کردم که بچم انقدر زرنگه گرفت.
میا:آره راستش...راستش
مامانم:بگو د مردیم از ترس
سوها:(با ناراحتی) راستش من...من
بابام: چه گندی کاشتی با ماشین تصادف کردی؟
سوها:منکه امروز به ماشین دست نزدم راستش من(با ذوق) جی وای پی قبول شدم....
نویسنده(خودم)
کپی با ذکر منبع🙃💜